محل تبلیغات شما

روزها مي گذرند با غمي سمج و چسبنده كه سينه ام را رها نمي كند! با نگراني براي آينده،نيتي از حال و دست روي دست گذاشتن و درجا زدن و كشيده شدن در جا! با روياهاي رنگارنگ و فريبنده،آرزوهاي بزرگ ولي كوچك،حسرت هاي بي پايان،پرونده هاي بازي كه بسته نمي شوند،پرونده هايي كه قبل از شروع شدن تمام مي شوند و خواب ديدن چيزي شبيه آزادي.هر روز و هر شب. و عاجز بودن از درك اين مفهوم.خواستن و در تمناي آن سوختن.عطشناك و حريص در پي آن گشتن.هر گوشه اي،روزنه اي،بستري،شعري،خطي،نوشته اي اما هيچ.!

سعي در پذيرفتن جبر.فرار كردن از جبر.دور زدن جبر.كنار آمدن.كنار آمدن.حل شدن.نابود شدن.گيج ماندن و فراموش شدن و فراموش كردن با غوطه ور شدن در افيون رويا.روياي آزادي.آزادي كه از الف تا ي اش را رفتن ٣ حرف فاصله است و هزاران زبان بريده.كه نميدانم چيست اما سر به سوي آسمان بلند كرده ام و مثال ذكر باران زمزمه مي كنم: آزادي آزادي آزادي.

پيكر فرهاد/عباس معروفي

به تاريخ ٢٠ ارديبهشت

آزادي ,شدن ,كه ,جبر ,مي ,كردن ,آزادي آزادي ,شدن در ,كنار آمدن ,و فراموش ,شدن نابود

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها